من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه
مان آوازت بلند میشود همه از هم میپرسند " چه کس مرده است؟ " چه غفلت بزرگی
که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .
قرآن ! من
شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام .
یکی ذوق میکند که ترا بر روی برنج نوشته،یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده
،یکی ذوق میکند که ترابا طلا نوشته ،یکی به خود میبالد که ترا در کوچک
ترین قطع ممکن منتشر کرده و ... ! آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی
کنیم ؟
قرآن ! من شرمنده توام اگر حتی آنان که ترا می خوانند و ترا
می شنوند ،آنچنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می
نشینند . اگر چند آیه از ترا به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد میزنند "
احسنت ...! " گویی مسابقه نفس است ...
قرآن ! من شرمنده توام اگر
به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ،خواندن تو آز آخر
به اول ،یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند
،حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند .
خوشا به حال
هر کسی که دلش رحلی است برای تو آنانکه وقتی ترا می خوانند چنان حظ می
کنند ،گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما باقرآن کرده
ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم
مقصود از شرایط ظهور، همان شرایطى است که تحقق روز موعود متوقف بر
آنها است و گسترش عدالت جهانى به آنها بستگى دارد و مى توان تعداد این شرایط را
چنین دانست.
سوال
: لطفا بفرمائید روابط دختر و پسر در اسلام چگونه تعریف شده است ؟
جواب : سوال شما سوالیست کلی و اینکه
گفته شود نظر اسلام درباره روابط دختر و پسر چیست به نظر من صحیح نمی باشد .
لطفا جزئیات سوال را مشخص بفرمائید .
سوال : آیا از منظر اسلام یک دختر و پسر
می توانند با یکدیگر صحبت داشته و یا همکار یکدیگر در یک محیط کاری باشند ؟
جواب : اصولا روابط دو فرد نامحرم در
اسلام با حدود خاصی تعریف شده است .یک زن یا مرد و یا یک دختر و پسر تا حدودی
اجازه دارند در کنار یکدیگر بوده و با یکدیگر صحبت نمایند اما این حدود خاص در
اسلام چیست ، باید آشکارا بیان شود . به تحقیق اگر دو فرد نامحرم بخواهند در
کنار یکدیگر کار نمایند همانطور که در محیط های اداری ما دیده می شود ، اگر
فسادی در محیط کاری ایجاد نشود اشکال نخواهد داشت اما باید دید مصادق فساد چیست
؟
مصادیق فساد در روابط دو نامحرم :
در باب مصادیق مفسده در روابط دو فرد نامحرم باید ابتدا به حدیثی از حضرت موسی
اشاره نمایم . این حدیث خیلی قابل دقت است .باید در آن تامل کرد . روزی شیطان
به نزد موسی علیه السلام آمد . موسی از او پرسید چگونه بر فرزندان آدم تسلط
پیدا می کنی ؟
شیطان گفت : من برای تسلط بر فرزندان آدم راهکارهای مختلفی دارم . اما سه چیز
است که کمر انسانها را می شکند و من راحت بر آنها تسلط پیدا می کنم .
اول آنکه : کارهای نیک کوچک خود را بزرگ بشمارند
دوم آنکه : گناهانشان در نظرشان کوچک باشد
سوم آنکه : از خود و اعمالشان راضی باشند
موسی علیه السلام از اوپرسید :
چگونه نمی توانی بر یک انسان مسلط شوی ؟
شیطان گفت : قویترین حربه ی من برای مبارزه با فرزندان آدم یک چیز است و آن
نگاه به نامحرم است . اگر بتواند با آن مبارزه کند دیگر من تسلطی بر او نخواهم
داشت .
خب ببینید اولین چیزی که از حربه های شیطان علیه جوانان است همین نگاه به
نامحرم است در یک محیط کاری اولین مقدمه شروع کار با نگاه شروع می شود .
وقتی یک زن و مرد نامحرم در کنار یکدیگر قرار می گیرند خیلی کم پیش می آید که
آنها به یکدیگر نگاه نکنند . مسلما این نگاه ها چه برای پیر چه برای جوان، چه
برای مرد و چه برای زن، چه با قصد و چه بی قصد آثار و تبعاتی را به همراه خواهد
داشت .
یک نگاه به قول رسول اکرم تیریست زهرآلود از جانب شیطان . و این نگاه ها قلب
آدمی را مریض می سازد .پس اگر بخواهیم نظر اسلام را درباره روابط کاری زن و مرد
و یا دختر و پسر بدانیم باید بگوئیم محیط کاری ایده آل همان محیطیست که زنان در
کنار هم و جدا از مردان و مردان کنار هم جدا اززنان باشند .
یکی از مسائلی که به نظر من اینقدر فساد در جامعه زیاد شده است همین دلیل است
که زنان و مردان جوان در یک محیط در کنار هم به کار مشول می شوند . شاید بگوئید
این مسئله را افراد امَل می گویند ولی باید بگویم که کار کردن زن و مرد در کنار
یکدیگر خالی از اشکال نیست . باید محیطی توسط دولتمردان ایجاد شود تا جوانان
بیکار در کنار هم جمع شوند و مشغول کار شوند نه اینکه یک پسر یا دختر بخاطر
اینکه کار ندارد بیاید در کنار جنس مخالف خود مجبور به کار شود .باید محیطهای
جداگانه برای کار دختران و پسران فراهم شود . و این وظیفه ی دولت است . شش سال
پیش طرحی به آقای خاتمی ارجاع داده شد که صورت آن طرح را من دیدم و در آن ظرف
مدت یکسال مشکل بیکاری جوانان با بودجه ی خودشان حل میشد اما دریغ از ذره ای
بذل توجه آقای خاتمی به این طرح .شاید هم اصلا طرح به دست ایشان نرسیده بود.ولی
به هر حال اینهم انتقادی که به دولت ایشان وارد است . میلیونها جوان بیکار دختر
و پسر داریم که مجبورند برای درآوردن نان در یک محیط مشغول کار شوند . بگذریم .
در کنار هم بودن دختر و پسر در محیط کاری خالی از اشکال نیست و چه بسا همین
نگاههای کاری به انحراف کشیده شود . چه بسیار دیده می شود که در محیط های کاری
چقدر جوانان دختر و پسر با یکدیگر به بهانه ی کار دوست می شوند . سپس عاشق می
شوند و بعد هم ازدواج می کنند و دست آخر مدتی پس از ازدواج کارشان به طلاق
کشیده می شود . چرا که عشقشان از روی شناخت نیست بلکه دقت به ظاهر فرد است .
نمی خواهم مثال بزنم اما بد نیست که اشاره ای به یکی از این محیط های کاری خوب
داشته باشم . یکی از محیط های کاری خوبی که من سراغ دارم که بسیار به این مسئله
اهمیت داده می شود کانون فرهنگی آموزش است . محیط کاری خانم ها و اقایان اخیرا
کاملا جدا شده و به صورت جدا از هم فعالیت می کنند و این جای تقدیر و تشکر دارد
از چند جهت :
اول : اینکه فرصت شغلی زیادی برای جوانان اعم از دختر و پسر ایجاد شد
دوم اینکه: محیط کاری زنان و مردان کاملا از هم جدا شد .
خب این خیلی خوب است باید از مدیریت کانون تشکر کرد اما هنوز هم دیده می شود که
با این همه پیگیری مدیران برخی دختران ، پسرانی هستند که مجرد بوده و ... و
هنوز به بهانه های کاری روابط غیر کاری در آنها دیده می شود . خب باید انتقاد
کرد .آقای قلم چی باید بداند که هنوز با نام پشتیبان و پشتیبانی در کانون مفسده
ایجاد می شود . جلوی این مفسده را باید گرفت . مدیران کاملا ، زن و مرد و پسر و
دختر باید از هم جدا شوند .
در میان بحث، کانون فرهنگی را مثال زدم که بگویم اینها با این همه مراعات بازهم وقتی دختر و پسر را در کنار هم قرارا می دهند نمی توانند کنترل کنند حال شما ببینید وضعیت در شرکت های خصوصی چگونه است . ؟ به زن به دید یک کالا نگاه می کنند و وقتی استخدام می کنند بعد از یکی دوماه می بینند که طرف محجبه است عذرش را می خواهند .
وای بر این افراد ! خدا می داند چه عذابی
در انتظار آنهاست و من همه ی فریادم را سر دولت می زنم که آقای خاتمی ! چرا
چنین محیط کاری سالمی برای زنان و مردان ایجاد نشد . ؟ در روز قیامت در درگاه
الهی مسول هستید و باید پاسخگو باشید .
یک نظریه ی شخصی دارم درباره اینکه چرا در طول مدت ریاست جمهوری آقای خاتمی
اینهمه فساد زیاد شد ؟
خیلی ها می گویند : ماهواره ، آزادی و ... اما من چیز دیگری می گویم
گرچه ماهواره و دم از آزادی زدن و ...بی اثر نیود اما عمده دلیل اینهمه فساد به
نظر من چیز دیگریست.
دلیل عمده فساد و عدم پذیرش نصیحت در جوانا ن ، استفاده از مال شبهه ناک و یا
مال حرام است . پولی که با مقدمه فساد و نگاه لذت آمیز با نامحرم بدست آید
مسلما حرام بوده و خوردن آن نیز قلب را قسی می کند و باعث گناهان فراوان می شود
. همین را گفته باشم و بگذرم . در خانه اگر کس است یک حرف بس است .
یکی دیگر از مصادیق فساد در روابط نامحرم
به انحراف کشیده شدن رابطه می باشد چه بسا در بسیاری از محیط های اداری این به
فساد کشده شدن رابطه را دیدم و دیدم که زن شوهر دار با مرد زن دار رابطه ایجاد
کردند و هردو پس از طلاق از همسران خویش با یکدیگر ازدواج کردند و وقتی از آن
مرد سوال کردم چرا همسرت را طلاق دادی و با این زن که 7 سال از تو بزرگتر است
ازدواج کردی گفت : عاشق نگاههای معصومانه و لبخند دلربای این زن شدم .
تا در محیط کاری،زن و مرد مختلط نباشد و ... هیچوقت چنین مفسده هائی بوجود
نخواهد آمد.
vd f آری باید به حدیث فوق بسیار دقت کرد . اگر شیطان از طریق ارتباط با نامحرم بر شما تسلط پیدا نکند، دیگر سخت خواهد توانست تسلط پیدا کند . مواظب باید بود . چشمها را باید حفظ کرد . اگر دستورات اسلام را درست اجرا کنیم جامعه ما آباد خواهد شد . هر عیب که هست زمسلمانی ماست
سوال
: ببینید حاج آقا اینگونه که شما صحبت می کنید خیلی از جوانان ما نمی پذیرند .
جواب : خیلی از اخوند نماها سر جوانان
ما را کلاه کذاشته اند . جوان باید بداند
در قبال عملی که انجام می دهد چه عقوبت دنیائی و اخروی در انتظار اوست .
مگر باید به جوان دروغ گفت ؟ باید بگوئیم ارتباط با نامحرم مشکلی ندارد ؟ نه
آقا جان چنین نیست که شما می گوئید .
سوال : بسیاری از روانشناسان میگویند :
لازمه ی سنین بلوغ تا قبل از از دواج اینست که یک پسر با یک دختردر ارتباط باشد
تا از اضطرابهای درونی جوان کاسته شود . سنین بلوغ برای جوانان سنین حساس و پر
اضطرابیست که ارتباط با یک جنس مخالف می تواند از این اضطراب درونی بکاهد .
رابطه یک پسر با یک دختر می تواند اضطرابهای هر دو طرف را کم کرده و جامعه را
از فساد بازدارد که فقط یک پسر با یک دختر در ارتباط بوده و دنبال شخص دیگری
نباشد .
جواب
: قسمتی از حرف شما تا حدی درست و قسمت دیگر آن کاملا اشتباه است . اما قسمته
نیمه درست آن :
وقتی یک جوان که کوهی از انرژی است با دختری آشنا شود ، این آشنائی تا حدی می
تواند از اضطراب درونی او بکاهد اما این آرامش دائمی نخواهد بود و بسیار زود
هنگام پایان خواهد یافت . برای روشن تر شدن مطلب بیان مثالی را لازم میدانم :
شما سر درد می گیرید . بسیار این درد شما را آزار می دهد . سعی می کنید که درد
را آرام کنید . یک قرص استامینفون مصرف می کنید . ساعتی بعد درد سر شما آرامش
پیدا می کند . اما همین قرص عوارض جانبی فراوانی به همراه خواهد داشت . رابطه ی
دخترو پسر نامحرم به همین گونه است . ممکن است در بدو آشنائی از اضطرابهای
درونی هردو طرف کاسته شود اما بعدها همین رابطه اثرات مخربی خوهد داشت بهترین
نوع اشباع این رابطه از طریق ازدواج است و تمام این رابطه ها به انحراف کشیده
خواهد شد.
ور در اینجا یک پیشنهاد برای پدر و مادر ها :
اگر می بینید که می توانید فرزندانتان را برای ازدواج و اداره زندگی کمک نمائید
و آنها از لحاظ فکری به این رشد و بلوغ رسیده اند که بتوانند زندگی را اداره
کنند هر چه زودتر مقدمات ازدواج آنها را فراهم آورید . دام برای جوانان ما
بسیار است . باید مواظب بود که عزیزانمان به آغوش بیگانه نروند.که اگر بروند
وای بر ما که مقدمات این مفسده را فراهم کرده ایم .بازهم دولت در فراهم کردن
مقدمات ازدواج برای جوانان نقش بسزائی خواهد داشت اما حیف و صد افسوس ....
اما در باره قسمت کاملا اشتباه سوال شما
: انجائی که می فرمائید: آآآ « . رابطه یک پسر با یک دختر می تواند اضطرابهای
هر دو طرف را کم کرده و جامعه را از فساد بازدارد که فقط یک پسر با یک دختر در
ارتباط بوده و دنبال شخص دیگری نباشد .»
این سخن کاملا اشتباه است . اگر چنین اتفاقی بیفتد و دختری با پسری در ارتباط
باشد که این رابطه با مقدمه حرام شروع شود مسلما و به تحقیق پایدار نخواهد بود
و هم دختر به انحراف کشیده خواهد شد و هم پسر . اگر پسر و دختر به یکدیگر به
چشم همسر نگاه نکنند این رابطه پایدار نخواهد بود و روابط بعدی را رابطه های
قبلی سهل الوصول می کند.
سوال
: پس به نظر شما دختر و پسر نباید با هم رابطه داشته باشند ؟
جواب : نمی دانم چرا این سوالها را از
من آمدید و پرسیدید ؟! شاید به این خاطر که فکر می کردید من آخوندی روشنفکر
هستم و یا اینکه روابط من با مراجعین دختر و پسر بسیار مهربانانه است ؟! نمی
دانم ولی این را قاطعانه عرض می کنم . دلیلی برای روابط دوستانه بین دختر و پسر
وجود ندارد تا قبل از ازدواج . و حس دوست داشتن و عشق باید بعد از ازدواج بوجود
بیاید .
خیلی از جوان ها را دیده ام که می گویند
: من باید عاشق همسرم بشوم و بعد با او ازدواج کنم و همین دلیل باعث دوستی وی
با دختر یا پسر نا محرمی می شود . ولی برادرانه به همه ی جوانان این مرزو بوم
عرض کنم :
عشق حقیقی به همسر پس از ازدواج بوجود می آید و تمام عشق های قبل از ازدواج که
از طریق دوستی ایجاد شده پایدار نخواهد بود .
برادر عزیزم ! خواهر بزرگوارم !
این جمله را از برادر کوچکت قبول کن که : اگر پسری آمد و گفت من از شما خوشم
آمده ، بدان که دروغ می گوید . اگر می خواهی ادعای اورا ثابت کنی بگو: اسلام
برای هر چیزی راه حلی قرار داده ، اگرخوشت می اید و قصدت سوء استفاده نیست با
پدر و مادرت بیا بنشینیم تا صحبت کنیم و اگر لایق و هم سطح هم بودیم ازدواج
خواهیم نمود .
و در پایان عرایض هم یک تذکر به همه آنان که ارزشهای جامعه را زیر پا نهاده اند
:
تو که آرامش جامعه برایت مهم نیست !
تو که برای لذت نفس خود دست به هر کاری می زنی !
تو که ناموست برایت اهمیتی ندارد !
تو که هر روز چشمانت دنبال نا محرم است !
بدان ! خدا اینهمه نعمت به تو داده و تو آنها ار با گناه کفران می کنی ؛ اگر
روزی خدا هم در صدد جبران اینهمه ناشکری تو برآمد و پس از سالها که ازدواج کردی
و ... اگر فرزندی معلول خدا بتو داد ؛ آیا توان نگهداری آنرا خواهی داشت ؟؟!.
یک روز به آسایشگاه معلولین برو و عقب مانده های ذهنی راببین و اگر دیدی تحمل
نگه داری یک فرزند چنین را دارای به اعمال زشتت ادامه بده.
اصلا می دانی می خواهی جواز گناه کردن را برایت بگویم ؟
که راحت باشی و هر چه می خواهی گناه کنی ؟
سه کار انجام بده وهر چه می خواهی گناه کن
1 – برو به جائی که خدا ترا نبیند
2 – روزی خدا را استفاده نکن
3 – به جائی برو که ملک خدا نباشد.
و سوال آخر : آیا ختر و پسر می توانند
با یکدیگر صیغه محرمیت بخوانند تا از گناه هم در امان باشند ؟
جواب : دختر فقط و فقط با اجازه ی پدر(یا ولی دختر ) می تواند با پسر نامحرم صیغه ی محرمیت بخواند در غیر اینصورت( عدمرضایت ولی ) دختر با پسر نمی توانند صیغه محرمیت بخوانند . اما اگر پدر دختر اجازه داد که دخترش با فرد نامحرمی صیغه ی محرمیت بخوانند آنوقت اشکال ندارد . بازهم تاکید می کنم برای محرمیت بین دختر و پسر حتما رضایت ولی دختر که پدر یا پدر بزرگ و ... هستند ؛ شرط می باشد
دین مبین اسلام در میان دیگر ادیان ویژگیهای ممتاز و منحصر به فردی دارد.
بررسی جامع و گسترده این امتیازات در گرو بررسیهای گسترده و فراخی است .در
این مجال به اختصار پارهای از آنها را میکاویم :
امتیازات اسلام
1. خردپذیری و خردپروری
از امتیازات مهم اسلام، عقلانیت، خردپذیری و بالاتر از آن خردپروری آموزههای آن است. این مسئله در امور مختلفی نمودار است؛ از جمله:
1ـ1. نظام فکری و عقیدتی اسلام: (مانند خداشناسی، هستیشناسی، انسانشناسی، راهنماشناسی و فرجامشناسی)؛
2ـ1. نظام اخلاقی اسلام؛
3ـ1. نظام رفتاری و قوانین و دستورات عملی؛
4ـ1. دعوت به تحقیق و پرسشگری در انتخاب دین.
خردپذیری
آموزههای اسلام، از چنان وضوح و روشنی برخوردار است که قرآن مجید، آدمیان
را به بررسی هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دین دعوت کرده و هر گونه تحمیل و
اجبار و پذیرش کورکورانه دین را نهی میکند: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ
یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ141؛ پس بشارت ده بندگانم
را، آنان که به سخنان گوش فرا داده و برترین را بر میگزینند» و «لا
إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی»142؛ «هیچگونه
تحمیل و اجبار در امر دین روا نیست؛ به خوبی راه هدایت از ضلالت روشن شد».
اما مسیحیت کنونی به علت قرار گرفتن در تنگناهای شدید معرفتی و ناتوانی در
حل رابطه تثلیث و توحید و تجسد و خداانگاری مسیح، به جداسازی و گسست ایمان
از معرفت فتوا داده و دین و ایمان را با عقل و خرد بیگانه ساخته است!143
پروفسور
لگنهاوزن144 میگوید: «چیزی که در اسلام بیش از همه، برای من جاذبه داشت،
این بود که چقدر این دین از پرسشهای انسان استقبال میکند و همواره دعوت
به تحقیقات بیشتر در تعالیم دین میکند».145
همو میگوید: «وقتی از
کشیشها میپرسیدم که من نمیفهمم چه طور خدا یکی است و سه شخص است؟ در
اکثر موارد جواب میگفتند که ما نمیتوانیم به درک این آموزه برسیم. تنها
خدا میداند که حقیقت این امر چیست. این رمزی است که فقط خدا آن را میداند
و عقل در اینجا به بن بست میرسد! از جمله چیزهایی که برای بنده خیلی جالب
بود، این بود که در اسلام نگفتهاند اصول دین را چشم و گوش بسته بپذیر؛
بلکه دعوت کردهاند که بپرس. مخصوصاً این خصلت در میان شیعیان خیلی بیشتر
است»146
خانم مارگریت مارکوس (مریم جمیله) نیز در این زمینه مینویسد:
«پس از آنکه عقاید همه کیشهای بزرگ را مورد بررسی قرار دادم، به این نتیجه
رسیدم که به طور کلی مذهبهای بزرگ یکی بودند؛ ولی به مرور زمان فاسد
شدهاند. بتپرستی، فکر تناسخ و اصول طبقهبندی در کیش هندویی سرایت کرد.
صلحجویی مطلق و انزوا از مشخصات کیش بودایی شد. پرستش آبا و اجداد جزء
عقاید کنفسیوسی، عقیده اصالت گناه و تثلیث و در نتیجه آن مفهوم خدایی مسیح و
شفاعت به استناد مرگ ادعایی عیسی بر روی دار در مسیحیت، انحصارطلبی ملت
برگزیده یهود و... نتیجه این انحرافات است. هیچ یک از این اندیشههایی که
مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پیدا نمیشد؛ بلکه به صورت روزافزونی احساس
میکردم که تنها اسلام آن مذهب اصیلی است که طهارت خود را حفظ کرده است.
سایر مذهبها فقط و فقط بعضی اجزای آن، مقرون با حقیقت است؛ ولی فقط اسلام
است که تمام حقیقت را حفظ کرده است»147
2ـ اسلام و علم
به رغم آنچه
در تعارض و ناسازگاری مسیحیت با علم و معرفت بیان شد، دین اسلام با دانش و
معرفت، پیوندی نزدیک و ناگسستنی دارد. وفاق و آشتی دین و دانش در اسلام در
سه حوزه چشمگیر و در خور توجه است:
یک) تشویق به فراگیری دانش
در این
عرصه اسلام گوی سبقت از هر مکتب و آئینی را ربوده است و از این هم فراتر
رفته و کسب دانشهای لازم در جهت تأمین نیازمندیهای دنیوی و اخروی را
ضروری دانسته است؛ چنان که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «ان طلب العلم فریضة علی
کل مسلم؛148 همانا علم آموزی بر هر مسلمانی واجب است.»
و نیز آمده است:
عالمی که از دانش او بهره برند از هفتاد هزار عابد برتر است.149 در
کتابهای روایی و نصوص دینی ابواب مفصلی در این زمینه وجود دارد.150
دو) تقویت روحیه علمی:
اسلام
روحیه پژوهشگری را ارج مینهد و در مسیر حقیقتیابی و معرفت اندوزی هیچ
مانعی نمینهد. قرآن مجید آوای تحقیق و جستوجوی آزاد و گزینش رهاورد معقول
پژوهش را صلا داده و فرموده است: «بشارت ده بندگانی را که به سخنان گوش
فرا داده و برترین آنها را برمیگزینند.»151
سه) دارا بودن مضامین علمی:
نصوص
دینی اسلام آکنده از مضامین و مطالب علمی است. در این عرصه اسلام هم در
بردارنده مبانی و پیشفرضهای عام و متافیزیکی علوم است و هم دارنده بسیاری
از گزارههای علمی، به گونهای که یکی از وجوه اعجاز کتاب آسمانی اسلام
اعجاز علمی آن شناخته شده تا آنجا که دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان صدها
کتاب در باب رهاوردهای علمی قرآن به نگارش درآوردهاند.
از جهت سازگاری
با علم و دانش بشری نیز اسلام کارنامه درخشانی دارد. موریس بوکای،152
دانشمند فرانسوی، به دو امتیاز اساسی در این رابطه اشاره میکند:
1ـ
غنای فراوان قرآن در حوزه مسائل علمی؛ در حالی که عهد قدیم (تورات) و عهد
جدید (انجیل) نسبت به بسیاری از آنها ساکت و فاقد اطلاعات و دادههای مشخصی
هستند.153
2ـ استواری و توافق دادههای قرآن با دستاوردهای متقن و
معتبر علوم روز؛ در حالی که عهد عتیق و اناجیل به تعارضات آشتیناپذیری در
این زمینه مبتلا هستند. بوکای مینویسد: «من بدون سبق ذهن و با عینیت کامل،
ابتدا به قرآن توجه کردم و خواستم درجه سازگاری این متن را با معلومات
علمی امروز بسنجم... در پایان کار بر من مسلّم شد که قرآن، به ایجاب و
اثبات هیچ مطلبی نمیپردازد که در این دوره معاصر، بتوان آن را از نظر گاه
علمی محل انتقاد و تردید قرار داد.
براساس همین روش عینی، عهد عتیق و
اناجیل را نیز مطالعه کردم. در مورد عهد عتیق به هیچ وجه نیازی نبود که پا
را از کتاب نخست آن؛ یعنی، سفر تکوین (پیدایش) فراتر بگذارم، تا به
تأکیداتی آشتیناپذیر، با معلومات متقن علمی این روزگار برخورد کنم!
در
همان صفحه اول انجیل نیز، شجره و نسب عیسی(علیهالسلام) ما را دچار اشکال
میکند؛ زیرا در این باب متن انجیل متی با متن انجیل لوقا آشکارا در تناقض
است. درباره تاریخ ظهور بشر بر روی زمین نیز مطالب انجیل لوقا با معارف
امروزی کاملاً ناسازگار است».154
البته اسلام در این باره، امتیاز اساسی
دیگری نیز بر مسیحیت دارد و آن نوع نگاه اسلام به علم و دانش است. اسلام
دینی است که به گسستناپذیری علم، عقل، ایمان، معرفت و رستگاری فتوا
میدهد.155 اما به اعتقاد رسمی مسیحیت شجره ممنوعه ـ که آدم و حوا به جرم
خوردن آن از بهشت رانده شدند و به تبع آن همه انسانها مورد خشم الهی قرار
گرفته و گنهکار شدند ـ چیزی جز شجره معرفت و دانش نیک و بد نبوده است: «پس
گرفته خداوند پروردگار آدم را در بهشت عدن قرار داد تا او را رستگار و
مورد عنایت خود سازد و آدم را امر نموده، چنین گفت: آنچه از درختان خواهی
بخور؛ اما مبادا که از درخت معرفت نیک و بد بخوری که هر گاه از آن بخوری
خواهی مرد».156
در باب سوم میگوید: خداوند پس از تخلف آدم چنین گفت:
«اکنون انسان مانند یکی از ما شده که نیک و بد را تمیز میدهد و اکنون است
که دست دراز کند و از درخت حیات نیز بخورد و تا ابد زنده بماند؛ پس او را
از بهشت عدن بیرون کرد...».157
بر اساس این آموزه، جستوجوی دانش و
معرفت در تعارض با رستگاری و خلود انسان در بهشت است. به عبارت دیگر، چنین
وانمود میکند که یا باید رستگاری در بهشت را برگزید و یا در جستوجوی دانش
و معرفت برآمد. پس آنکه بهشت و رستگاری میخواهد، باید از پیمودن طریق
دانش و معرفت فاصله گیرد و آنکه دانش و معرفت میجوید، باید بهای سنگین
خروج از بهشت و سعادت جاودان را بپردازد!
استاد مطهری در این باره مینویسد: «بر اساس این برداشت همه وسوسهها، وسوسه آگهی است؛ پس شیطان وسوسهگر همان عقل است»158.
3ـ کتاب معصوم الهی
یکی
از مهمترین امتیازات اسلام بر دیگر ادیان، «کتاب آسمانی» آن است.
قرآنمجید، از چند جهت بر کتابهای دیگر ادیان امتیاز دارد. برخی از این
جهات عبارت است از:
1ـ3ـ کلام الهی؛ قرآن مجید کتابی است که تماماً از
سوی خداوند، بر پیامبر(ص) نازل شده و تمام الفاظ و کلمات به کار رفته در
آن، عیناً کلام الهی است. به دیگر سخن، اسلام تنها دینی است که مستقیماً
کلام خدا را در دسترس بشر قرار میدهد و انسان را با سخن او آشنا میسازد؛
در حالی که دیگر ادیان، از چنین امر مهمی تهی بوده و حتی ادعای آن را
ندارند.
دکتر موریس بوکای مینویسد: «فرق اساسی دیگر میان مسیحیت و
اسلام ـ در مورد کتابهای مقدس ـ این است که مسیحیت متنی ندارد که از
طریق وحی نازل شده و تثبیت گردیده باشد؛ اما اسلام قرآن را دارد که با
ضابطه بالا میخواند.
قرآن بیان و گزاره وحیانی است که از طریق جبرئیل
به محمد(ص) رسیده است. بر خلاف اسلام، اصول مذهبی مبتنی بر وحی در مسیحیت،
بر پایه گواهیهای متعدد و غیر مستقیم افراد انسانی استوار است و بر خلاف
تصور بسیاری از مسیحیان، هیچگونه قولی در دست نیست که واسطه نقل آن، یک
شاهد عینی زندگانی عیسی(علیهالسلام) باشد»159.
توماس میشل ـ استاد
الهیات و کشیش مسیحی ـ مینویسد: بر خلاف قرآن، کتاب مقدس مجموعهای بین
66 تا 73 کتاب است که در طول 1500 سال تألیف شده و شمار بزرگی از مؤلفان ـ
که تاریخ نام بسیاری از آنها را فراموش کرده ـ برای تهیه آن به عملیات
پیچیدهای پرداختهاند.
او همچنین میگوید: «اصولاً مسیحیان نمیگویند
خدا کتابهای مقدس را بر مؤلفان بشری املا کرده است؛ بلکه معتقدند او به
ایشان برای بیان پیام الهی به شیوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و
سبک نویسندگی ویژه هر یک، توفیق داده است».160
میشل اشاره میکند که
نویسندگان کتابهای مقدس، معصوم نبوده و دچار محدودیتهای علمی و تنگناهای
زبانی بوده و به رنگ زمان خود در آمده بودند و لاجرم خطاهایی نیز در کتاب
مقدس به یادگار نهادهاند: «گاهی این نویسنده بشری، نظریات غلط یا اطلاعات
اشتباهآمیزی دارد که اثر آن در متن کتاب باقی میماند»161.
رابرت ا.
هیوم نیز مینویسد: «اسلام، از این جهت که متن مقدس آن صریحاً وحی خداوندی
به یک فرد خاص ـ بنیانگذار این دین ـ است، در میان همه ادیان جهان منحصر
به فرد است. در قرآن سخنگوی اصلی خداست...»162.
2ـ3ـ تحریفناپذیری؛
قرآن کتابی است تحریفناپذیر که همواره اصالت و عصمت خود را در طی قرون حفظ
و دست بشر را از دستبرد تحریف کوتاه کرده است؛ در حالی که هیچ یک از ادیان
موجود، از این ویژگی برخوردار نیست. «عصمت» امری افزون بر اصل الهی بودن
پیام قرآن است و برای آن میتوان مراحل زیر را ذکر کرد:
1ـ2ـ3ـ عصمت از ناحیه نازل کننده (خداوند)؛163
2ـ2ـ3ـ عصمت از ناحیه حاملان وحی و فرشتگان رساننده به پیامبر(ص) ؛164
3ـ2ـ3ـ عصمت در دریافت وحی از سوی پیامبر(ص)؛165
4ـ2ـ3ـ عصمت در ابلاغ وحی به مردم از سوی پیامبر(ص)؛166
5ـ2ـ3ـ عصمت در بقا و استمرار تاریخی وحی در میان بشر تا پایان تاریخ.167
به
اعتقاد مسلمانان، کتابهای آسمانی نازل شده بر پیامبران پیشین نیز از نظر
عصمت در چهار مرحله نخست با قرآن مجید همتا و همپا هستند؛168 لیکن مرحله
پنجم عصمت (تحریفناپذیری ابدی در میان مردم) از اختصاصات قرآن است.
3ـ3ـ
معجزه جاوید و سند رسالت؛ پیامبران برای اثبات رسالت خود، معجزه
آوردهاند؛ لیکن کتاب آسمانی آنها، غیر از معجزه و سند رسالتشان بوده است.
اما قرآن خود معجزه است؛ یعنی هم کتاب رسالت است و هم برهان صدق آن. از طرف
دیگر این کتاب معجزهای جاودان و باقی و سندی زنده بر رسالت است که قرنها
و عصرها را در مینوردد و همگان را به تحدّی میطلبد. در حالی که معجزات
پیامبران پیشین، فقط نزد حاضرین مشهود بوده و اثری از آن باقی نیست و جوامع
بشری از مشاهده آن محرومند.169
افزون بر آن کتاب آسمانی اسلام، امتیازات بیشماری از جهت محتوایی دارد که بررسی آنها مجالی فراختر میطلبد.
4ـ جامع بودن
از
دیگر ویژگیهای اسلام در برابر دیگر ادیان، جامع بودن آن است. اسلام
برنامه تکاملی بشر تا پایان تاریخ را به ارمغان آورده است. جان دیون پورت
مینویسد: «... قرآن مطابق تحقیقات کومب با انجیل فرق دارد؛ زیرا انجیل
دارای مکتب و روش فقاهتی نیست؛ بلکه به طور کلی محتویات آن مرکب است از قصص
و روایات و بیانات تحریض و ترغیب بشر در نشر عواطف و احساسات عالی و
فداکاری و... ولی هیچ نوع عامل و رابطه منطقی جالب و جاذبی که این معانی را
با یکدیگر ربط دهد، در انجیل وجود ندارد. از این گذشته قرآن مانند اناجیل
نیست که فقط به عنوان میزان و شاخصی درباره عقاید دینی و عبادت و عمل
درباره آن شناخته شده است؛ بلکه دارای مکتب و روش سیاسی نیز هست؛ زیرا تخت و
تاج یا به تعبیر دیگر اساس دستگاه و سازمان سیاسی، روی این شالوده ریخته
شده و هر نوع قانونی برای اداره امور کشور، از این منبع گرفته میشود. و
بالاخره کلیه مسائل حیاتی و مالی با اجازه همین منبع و مصدر قانونگذاری،
حل میشود.170 و171
5ـ نظام حقوقی اسلام
از جمله امتیازات انحصاری
اسلام بر دیگر ادیان، نظام حقوقی اصیل آن است. این مسئله بسیاری از
اندیشمندان غرب را به تحسین و اعجاب وا داشته است. اگر چه این مسئله در ذیل
نظام رفتاری و بحث از «جامعیت اسلام» قابل بررسی است، لیکن به جهت اهمیت
ویژهای که دارد به طور مستقل مورد بررسی قرار میگیرد. اولین نکته قابل
توجه، نقش بیبدیل اسلام در بنیانگذاری و توسعه حقوق بین الملل است.
مارسل
بوازار172 پژوهشگر انستیتوی تحقیقات عالی حقوق بینالملل در ژنو،
مینویسد: «در قرون وسطی هر وقت رکودی در قوانین مسیحیت روی میداد صاحب
نظران از حقوق اسلامی استفاده میکردند. در قرن سیزده میلادی در چند
دانشگاه اروپا، مبانی فقه اسلامی مورد پژوهش قرار گرفت. اگر فلسفه تأسیس
دانش حقوق بینالملل را دگرگونی در روابط ملتها و جلوگیری از تجاوز
زورمندان و توانگران و برابری و برادری انسانها بدانیم؛ باید اذعان کنیم
که پیغمبر اسلامصلی الله علیه وآله بنیانگذار حقوق بینالملل بوده
است».173
اصول حقوق بشر در اسلام
حقوق بشر و یا حقوق بین الملل اسلامی دارای اصولی چند است؛ از جمله:
1. اصل حرمت و کرامت انسان؛
2. اصل عدالت، برابری و نفی تبعیض؛
3. اصل صلح و همزیستی مسالمتآمیز؛
4. اصل وفای به عهد؛
5. اصل تفاهم و رواداری؛
6. اصل مشارکت و همکاریهای بینالمللی؛
7. اصل حمایت از ملل تحت ستم و...174.
اصول
یاد شده در نگاه اندیشمندان غربی، مورد توجه قرار گرفته است. مارسل بوازار
در مورد اصول همزیستی مسالمتآمیز و تفاهم مینویسد: «در مورد پیروان
ادیان الهی باید گفت اصولاً اسلام، آنها را مورد حمایت خود قرار داده و
امنیت کاملی در جامعه اسلامی دارند. آنان میتوانند طبق دستورات دینی خود
آزادانه عمل کنند، به خصوص که در قرآن نیز رعایت حقوق آنان توصیه شده است.
این تساهل دینی در مسیحیت و یهود، مطلقاً وجود نداشته و به ویژه پیروان دین
یهود، ناگزیر از انجام فریضههای بسیار سخت و توان فرسا بودهاند»175.
وی
مینویسد: «در دیانت یهود، برتری نژادی وجود دارد و در برادری مسیحیت،
رابطه الهی بر جنبههای عملی آن در زندگی اجتماعی غلبه یافته و در شرایط
امروز قابل اجرا نیست. اما در دیانت اسلام این افراط و تفریط به چشم
نمیخورد... این تفکر که از قرآن نشأت مییابد، به دیانت اسلام سودای
جهانشمولی میبخشد. اسلام به دنبال ساختن جهانی است که همه مردم ـ حتی
آنان که به دین سابق خویش وفادار ماندهاند ـ با تفاهم، همکاری، برادری و
برابری کامل زندگی کنند».176 و 177
6ـ خاتمیت
اسلام دین خاتم است و این خاتمیت، ارکان و لوازمی دارد؛ از جمله:
1ـ6.
نسخ شرایع پیشین؛ هر پیامبری که شریعتی به ارمغان آوَرْد، شریعت پیشین را
نسخ کرد و اسلام ـ به عنوان آخرین شریعت و برنامه کامل سعادت بشر از سوی
خداوند ـ ناسخ همه شریعتهای پیشین است.
2ـ6. نسخ ناپذیری؛ دین و
شریعت اسلامی به لحاظ خاتم بودنش، از پایایی و ماندگاری برخوردار است. این
دین هرگز نسخ نخواهد شد و شریعت دیگری جایگزین آن نمیشود.
3ـ5. همگانی
بودن؛ لازمه ناسخ بودن و پویایی اسلام، آن است که این دین، بدیلناپذیر،
همگانی و یگانه پرچمدار دعوت به سوی توحید و وحدت بخش همه آدمیان تحت لوای
توحید و یگانه شریعت و قانون سعادتآفرینِ خداوند باشد. ویژگیهای دیگری
نیز در باب جاذبههای اسلام و امتیازات معارف آن وجود دارد که به جهت
اختصار از ذکر آنها خودداری میشود.
7ـ نفی نیست انگاری178
یکی از
امتیازات اساسی اسلام، در برابر برخی از دیگر ادیان به ویژه مسیحیت،
پیراستگی آن از درونمایههای نیست انگارانه و نفی زمینه گرایش به
نیهیلیسم179 (نیست انگاری) است. به تعبیر پروفسور فلاطوری، در اسلام عنصری
یافت نمیشود که بهانه به دست نیست انگاری چون نیچه180 دهد تا در این حوزه
فرهنگی، حکم به نیست انگاری کند. توضیح اینکه نیچه؛ نیهیلیسم را مفهومی دو
پهلو میداند که یکی از وجوه آن نیست انگاری به معنای قدرت روح و به تعبیر
وی «نیهیلیسم فعال» است و دیگری نیست انگاری به معنای سقوط و زوال قدرت روح
(نیهیلیسم منفعل)181. نیست انگاری منفعل، از تباه شدن قوه خلاّقه و از
بیهدفی و آنچه معنای حیات و ارزشهای واقعی را تشکیل میدهد، ناشی
میشود182.
نیهیلیسم فعال، بر ملا کننده بیهودگی مطلق و به تعبیر دیگر
افشاگر نیهیلیسم منفعل است. نیست انگاری منفعل، به گذشته فرهنگ مغرب زمین
تعلق دارد و بنیاد آن از نظر نیچه، تصور متافیزیکی افلاطونی و باور دینی
مسیحیت است. عمدهترین عنصر مسیحی ـ افلاطونی مورد توجه وی، نگاه منفی به
جهانی است که ما در آن زندگی میکنیم. باور افلاطونی و ایمان مسیحی، این
جهان را که ما در آن زندگی میکنیم، جهانی خیالی و ساختگی، غیر واقعی و
دروغین و بد و زشت میپندارد183. او مسیحیت را مذهبی نیستانگارانه
میخواند184 و میگوید: آری، نیستانگاری و مسیحیت هم قافیهاند و نه تنها
هم قافیه که برازنده هم هستند.185
در مقابل، دو عنصر اساسی در تعالیم
اسلامی وجود دارد که راه را بر بسیاری از انتقادات وارد بر مسیحیت و یهودیت
ـ از جمله این نگرش نیچه ـ میبندد. آن دو عنصر عبارت است از: 1. یکتا
پرستی مطلق که مضمون و محتوای اصلی ایمان دینی اسلام را تشکیل میدهد. 2.
نگرش مثبت به جهان به عنوان اصل و مبنای حیات.
در این نگرش، پیامبر،
دارای ذات و قلمروی الهی ـ به معنای قلمروی حقیقی و واقعی که در برابر
جهان غیر واقعی و در مقابل جهان ظاهر قرار گرفته است186 ـ نمیباشد. در
دین اسلام بین جهان بود و نُمود، انفصال نیست و جهان نمود، به اندازه جهان
بود، واقعی است. بنابراین تعالیم اسلام بهانه به دست کسی نمیدهد تا بر آن
انگ نیست انگاری زند و همین مسئله باعث میشود که نیچه نیز در ضمن نفی
مسیحیت ـ به عنوان مذهبی نیستانگارانه که حیات را نابود میسازد و علم و
فرهنگ را به تباهی میکشاند ـ از اسلام تعریف و تمجید کند.
او
مینویسد: «مسیحیت، ما را از ثمرات تمدن عهد باستان و بعدها از دستاوردهای
تمدن اسلامی محروم کرد. فرهنگ و تمدن اسلامی در دوران حکمرانان مسلمان
اندلس ـ که در اساس با ما خویشاوندتر از یونان و روم بوده و در معنا و
مفهوم و ذوق و سلیقه گویاتر از آنها است ـ، لگدمال شد؛ چرا این تمدن
لگدمال شد؟ برای آنکه اصالت داشت... برای آنکه به زندگی آری میگفت...»187.
8ـ عدم حاجت به عصری کردن دین
نبود
نص الهی در ادیان دیگر و تعارض آموزههای کتب مقدس با ره آوردهای علمی و
حاجات عصری، اندیشمندان و متألهان غرب را بر آن داشت که به عصری کردن دین،
روی آورند؛ زیرا نه چشمپوشی از دستاوردهای نوین علمی و نیازهای عصری
امکانپذیر مینمود و نه با تعارض میتوان زیست و نه متون مقدس از چنان
اعتبار و وثاقت و درونمایهای بر خوردار بود که بر علم پیشی گیرد. از این
رو یا باید با دین معارض عقل و علم، خداحافظی کرد و یا برای جمع بین
دینداری و زیستن در زمان حال، دین را به رنگ زمانه درآورد و این گزینه
مقبول اندیشمندان غربی شد.
منظور از عصری کردن دین، جایگزین ساختن دین
یا کتابهای آسمانی جدید و تغییر پیاپی آنها، همگام با تحولات عصری نیست؛
بلکه تغییر فهم و ارائه قرائتهای گوناگون از دین به تناسب تحولات فکری،
فرهنگی و تاریخی است.
به عبارت دیگر، اگر کتاب مقدس سخن خدا نباشد و
نویسندگان آن برداشت خود از پیام الهی را نگاشته باشند، ـ برداشتی که تابع
فرهنگ زمان و علوم و دانستههای آن زمان بوده و عاری از خطا و اشتباه
نمیباشد ـ هیچ دلیل منطقی بر تعبّد در برابر نص نخواهد ماند و هر کس
میتواند دین را مطابق پسند و فرهنگ حاکم بر زمان خود ـ بدون داوری و سنجش
کتاب مقدس ـ فهم و تفسیر کند؛ زیرا آنچه در کتاب مقدس است، کلام مستقیم
الهی نیست؛ بلکه فهمی از آن است، بدون آنکه نویسنده آن و فهم او از پیام
خدا، برتر از فهم انسان امروزی باشد.
چنین چیزی در نهایت به آنارشیزم
معرفتی188 خواهد انجامید و راه هرگونه ارزش داوری189 در باب بسیاری از
برداشتهای گوناگون را مسدود خواهد ساخت؛ زیرا در اینجا نه میتوان «نص
محور»190 بود و نه «مؤلف محور»191، زیرا نصی الهی وجود ندارد و آنچه هست
تفاسیر و تجربههای مؤلفان بشری است، و چون نص الهی در میان نیست، راهی به
سوی فهم مراد شارع نیز وجود ندارد. پس تنها یک راه میماند و آن «مفسّر
محوری»192 است. بنابراین، دین امری کاملاً شخصی و عصری میشود؛ زیرا چنین
دینی، چیزی جز معرفت دینی و برداشت مفسر نیست و هیچ نص و متن نهایی وجود
ندارد که بتوان معرفت دینی را با آن موزون کرد و مورد سنجش قرار داد.
اما
در اسلام، مسئله کاملاً برعکس است. در دسترس بودن متن وحی، جامعیت دین،
هماهنگی اسلام با علم و عقل، اجتهاد زنده و پویا، هماهنگی دین با فطرت ثابت
بشری، وجود قوانین ثابت برای نیازهای ثابت و قوانین متغیر برای نیازهای
متغیر و بسیاری از عوامل دیگر، حاجت به عصری شدن و لجام گسیختگی در تفسیر
دین را مسدود میسازد. آنچه در اینجا لازم است تنها شناخت نیازهای نو شونده
در طول زمان و عرضه آنها بر منابع دینی و گرفتن پاسخ از دین بر اساس
متدلوژی فهم دین است. اگر چه در این عرصه نیز گاه برداشتهای متفاوتی رخ
مینماید؛ اما چند تفاوت اساسی در اینجا وجود دارد؛ از جمله:
1. وجود
برداشتهای متفاوت، تنها در پارهای از آموزههای دینی؛ یعنی، برخی از امور
ظنی است نه همه آنها و شامل امور یقینی و ضروری نمیشود.
2. نص معتبر و خدشه ناپذیری وجود دارد که ملاک و معیار سنجش است و لاجرم هرگز به آنارشیزم معرفتی نمیانجامد.
افزون
بر آنچه گذشت امتیازات دیگری برای اسلام قابل شمارش است؛ از جمله: مورد
بشارت انبیای پیشین بودن و اعتبار پذیری ادیان الهی و پیامبران پیشین از
اسلام و... که به جهت اختصار از بررسی آنها خودداری میشود.